I LOVE YOU
I Love You

I LOVE YOU

نعجّب نكنيد اينجا همه چي در همه

منوي اصلي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


داستان دفترچه عشق

 

 

معلم عصبی دفتر را روی میز کوبید و داد زد : سارا...دخترک خودش را جمع و جور کرد ، سرش را پایین انداخت و
 
خودش را تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانم؟

معلم که از عصبانیت شقیقه هایش می زد ، به چشمهای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد : (چند بار بگم مشقاتو
 
تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ ها؟

فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه ی بی انظباطش باهاش صحبت کنم )

دخترک چانه لرزانش را جمع کرد... بغضش را به زحمت قورت داد و آرام گفت :

خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق میدن...  اونوقت میشه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از
 
گلوش خون نیاد... اونوقت میشه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تاصبح گریه نکنه... اونوقت... 

اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... 

اونوقت قول می دم مشقامو بنویسم... 

معلم صندلیش را به سمت تخته چرخاند و گفت : بشین سارا... 

 

و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد...



 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نويسنده: Ehsan تاريخ: سه شنبه 20 / 12 / 1391برچسب:, موضوع: <-CategoryName-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

احسان هستم متولد 39/4/1996 میلادی و 10/2/1375 هجری شمسی. و وبم متولد 2012/1/27 ميلادي و 1390/11/7 هجري شمسي. بازدید کننده عزیز لطفا پس از خواندن هر مطلب نظر خود را ثبت کنید لطفا از وبلاگ شماره دو اين وبلاگ هم ديدن كنيد http://ehsan1375.loxblog.com

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب