دوستت دارم پریشان،شانه میخواهی چه کار؟
دام بگذاری اسیرم،دانه میخواهی چه کار؟
تا ابد دور تو میگردم،بسوزان عشق کن
ای که شاعر سوختی،پروانه میخواهی چه کار؟
مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود
راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟
مثل من آواره شو از چهار دیواری درآ !
در دل من قصر داری خانه میخواهی چه کار؟
خرد کردن آیینه را در شعر من خود را ببین
شرح این زیبایی از بیگانه میخواهی چه کار؟
شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن
گریه کن پس شانه ی مردانه میخواهی چه کار؟
نظرات شما عزیزان:
|